خیال کن که غزالم ...
بادلی محرم طواف حج سلطان امدم
حاجی ام از آن زمانی که خراسان امدم
در کنار تو به حس بی نیازی می رسم
درد دارم بی تو که دنبال درمان امدم
روبروی پنجره فولاد گریه می کنم
مشهد ابری بود که مانند باران امدم
گنبد تو اسمان را آفتابی می کند
من دمت را گرم دیدم چون زمستان امدم
شاید اصلا آن سگی بودم که امد در حرم
گرچه در چشم همه مانند سلمان امدم
روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که
اینچنین من دست پاچه مثل مهمان امدم
فرض کن آن بچه اهویم که با صد آرزو
لنگ لنگان دیدن شاه خراسان امدم
حاجی ام از آن زمانی که خراسان امدم
در کنار تو به حس بی نیازی می رسم
درد دارم بی تو که دنبال درمان امدم
روبروی پنجره فولاد گریه می کنم
مشهد ابری بود که مانند باران امدم
گنبد تو اسمان را آفتابی می کند
من دمت را گرم دیدم چون زمستان امدم
شاید اصلا آن سگی بودم که امد در حرم
گرچه در چشم همه مانند سلمان امدم
روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که
اینچنین من دست پاچه مثل مهمان امدم
فرض کن آن بچه اهویم که با صد آرزو
لنگ لنگان دیدن شاه خراسان امدم
پیش هر کس سفره ی دل را نباید باز کرد ...
از: صابرخراسانی

+ نوشته شده در جمعه هفتم مهر ۱۳۹۱ ساعت 11:46 توسط ریـحـانـه
|
مکه برای شما،